معرفی وبلاگ
پژوهشگر سایت: علیرضا آیت اللهی Ali-reza Ayatollahi ، متولد 1324 در محله مصلی عتیق ( خیابان آیت اللهی کنونی ) یزد ، فرزند آقا میرزا جواد آیت اللهی است که به شدٌت به معماری - ساخت بنا و عمران و آبادی علاقه مند بود ؛ و تحت تاثیر پدر از 1345 به مطالعه خانه های قدیمی یزد پرداخت . وی از سال 1356 در فرانسه مطالعات معماری سنٌتی ( مردم شناسی شهرسازی و مسکن ) را ادامه داده ضمنا" در رم و ونیز ایتالیا به تحصیلات غیر رسمی معماری شرقی ، و در بارسلونای اسپانیا به تحصیلات غیررسمی شهرسازی تاریخی اسلامی ، و در پرووانس به تحصیلات عمران شهری در سطوح کارشناسی ازشد و دکتری پرداخت ؛ آنگاه مقالات و رسالاتی متعدد در معماری و شهرسازی ایرانی - اسلامی در دانشگاه پرووانس فرانسه ارائه داد و از سال 1363 در همین زمینه در ایران به مطالعات خود از جمله از 1374 به عنوان پژوهشگر آمایش سرزمین و از 1381 تا 1392 به عنوان مسؤول مطالعات و تحقیقات عمران شهری در سازمان مدیریت و برنامه ریزی ادامه داده است ؛ که گاه به صورت مقاله طی سخنرانی هائی متعدد در مجامع علمی - تخصصی معتبر تهران ارائه شده اند ...
دسته
عليرضا آيت اللهي ( ادبي )
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 60373
تعداد نوشته ها : 37
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
محمد علي گل کار

در پنجم يا در واقع درهاي پنجم : درهاي اتاقها

معضل ترين تدابير دفاعي در خانه هاي هفت در و پيكر يزد مربوط به در هاي اتاق ها مي شد كه در حوالي سال 1345 كهنسالان حدس مي زدند مه اتاقهاي زمان قديم بيش از يك در ورودي و آنهم از روي حياط خانه نداشته اند ؛ و شخصا" آنچه را مي گفتند ، يا تقريبا" مشابه آن را در خانه هائي در هنزاء و تزرجان كه محل روضه خواني يا سكونت خانواده هاي دوستانم بوده است و نيز خانه اي در شهر تفت مشاهده كرده ام .

امٌا گويا از حدود دويست سال قبل هرچه بر ميزان امنيٌت و امكانات رفاهي افزوده شده است به تعداد درهاي اتاقها نيز افزوده اند ؛ چنانكه اتاق هائي بنام هفت دري ( شخصا" نديده ام ) با دو در جانبي كه مجموعا" نه در مي شده است، پنج دري ، سه دري ، دو دري و يك دري وجود داشته اند و با اينهمه اينگونه اتاق ها ، بر خلاف آنچه كه گفته مي شود ، و برخي اصرار بر اثبات آن دارند ، چندان به دوره سلطنت صفويان و قبل از آن بر نمي گردند .

در زمان كودكي من ، و بين سالهاي 1330 و 1340 ، هنوز هم اتاق هائي با در ارسي ( اُرُصدي ؟ ) و يك در ورودي از راهرو وجود داشتند كه در ارسي اگر اشتباه نكنم گاهي خود به صورت دولايه بوده، و در ورودي اتاق ها هم در مواردي معدود كه از قديم مانده بود به صورت درهائي تقريبا" به طور كامل ساده ، با اندكي تزئين ، بدون شيشه ، امٌا قطور و پاشنه اي بود .

گفته مي شد در ابتداي دوره اي كه درهاي تقريبا" سراسر شيشه دار متداول شده بوده است ، طرف حباط خانه به در ارسي و طرف داخل اتاق به درهاي جديد شيشه اي اختصاص داشته است كه شخصا" موردي مشاهده نكردم ؛ اما در باره ي ساير مشخصات مربوط به درها :

- در هاي اتاق ها به ارتفاع تقريبا" يك متري سطح حياط قرار داشتند از جمله شايد به اين منظور كه كار حمله دشمن از حياط به داخل اتاق از اين طريق را دشوارتر سازند .

در بعضي از اتاق ها جائي براي يك يا تعدادي در تعبيه شده بود امٌا به جاي در از تيغه خشتي اسفاده كرده بودند كه علاوه بر دلايل دفاعي و جلوگيري از سرما و گرما آن را به توان صاحبخانه موقع ساخت بنا نيز نسبت مي دادند كه موقتا" تا يافتن توان مالي و خريد درهاي لازم آن ها را تيغه نموده است .

استاد محمٌد بنٌا ، معمار بزرگ يزد ، مي گفت گاه مخارج تهيٌه در هاي خانه هاي اعياني از مخارج ساخت بخش اساسي با به اصطلاح يزدي ها « سفت كاري » ، و حتي گچكاري شده ،  بيشتر مي شد ه است ؛ خصوصا" كه در ها مي بايست از چوب ضخيم و خوب بوده باشند و چوب درخت توت كه به نصف قيمت مثلا" چوب چنار خريده مي شده است استحكام لازم ( از جمله در مقابل موريانه يا به گويش يزدي تَرده ) را نداشته است .

چوب وارداتي به يزد در حوالي سال 1340 ، كه « چوب جنگلي » ناميده مي شد سبب افزايش تعداد درها و به خصوص درهاي مغازه اي اتاق ها در شهر يزد شد


درِ چهارم ( درِ ميان در )

به دري مي گفتند كه بين دو قسمت اصلي خانه ، يعني از يك طرف « بيروني » و از طرف ديگر « اندروني » قرار مي گرفت . بيروني غالبا" داراي دو وظيفه اصلي بود :

1 - محل پذيرائي از ميهمانان .

2 - غالبا" محل ٌ دوم و گاه همان محل نخست فعاليت هاي روزانه صاحبخانه ، به ويژه تجار ، صنعتگران ، و بيش از همه روحانيون بزرگ نيزبود .

 در صورت اخير برحسب ميزان فعاليت صاحبخانه به محلي شلوغ تبديل مي شد و وجود « درِ ميان در » بيش از پيش لازم مي گشت . بنابر اين در ِ ميان در  طي روز تقريبا" نقش ورودي اصلي به محل سكونت خانوار يا خانواده را مي يافت .

گفته مي شد كه اين در را در قديم و تا پايان جريان مشروطيت بسيار مستحكم و نظير در اصلي خانه گاه به قطر حدود هفت سانتيمتر از چوب گردو يا چنار و با كلون ، چفت و پشت بند مي ساخته اند . چرا كه مهاجمان عشايري در حمله به شهر  قبل از هرچيز جاسوسي براي شناسائي محل هاي غنيمت دارتر مي فرستاده اند  و پيش از هرجاي ديگري به سراغ چنين خانه هائي مجلل از ثروتمندان مي رفته اند و براي مردان ثروتمند نيز چون ساير مردم يزد ناموسشان ارزشي بسيار والاتر از تمام دارائي آنان و گاه حتي فراتر از جانشان داشته است . امٌا در زمان بازديد اين پژوهشگر از اين خانه ها بين سالهاي 1352 و 1358 تقريبا" همه ي اينگونه در ها به صورتي ظريف ، مثلا"  به قطر سه تا چهار سانتيمتر ؛ و البته بدون شيشه و با چفت و بستي نسبتا" محكم به شكل قاب و تخته مشاهده مي شدند .

گرچه شباهت هائي بين اين درها در خانه هاي مختلف وجود داشت امٌا بر خلاف امروز كه درها به صورتي به اصطلاح استاندارد و يك شكل ساخته مي شوند تقريبا" هريك به سليقه سفارش دهنده و نجٌار خود شكلي كم و بيش متفاوت از ديگران يافته بودند


ثروتمند ترين مردم شهر يزد ، به ويژه بازرگانان بزرگ اين شهر ، كه در دوران حكومت قاجاريان بيشتر در ناحيه اي جديد ، در جنوب حصار قديمي شهر ، يعني در محدوده ي  لب خندق در شمال - سهل ابن علي در شرق - گودال عبٌاس در جنوب و گودال مصلٌي در غرب ، زندگي مي كرده اند ، به خصوص با توجٌه بي بيرون بودن از حصار ، در استحكام دفاعي خانه هايشان مي كوشيده اند كه نتيجه ي آن از جمله وجود هفت در و هفت پيكر ( كنايه از ديوار قطور ) مستحكم در برابر سارقان و مهاجمان احتمالي بوده است :

در اوٌل ( درِ دربند )

دري بوده است كه بخشي از خانه هاي يك محلٌه را در يك يا به ندرت چند بن بست (1) مسقٌف كه به اين معابر مسقٌف گاه ساباط هم مي گفته اند ، قرار مي داده است كه هرشب ، و در روزهاي پرمخاطره به روي غير از اهالي دربند بسته مي شده است .

نقل كرده اند كه اين درها در حدور بيست - سي سانتيمتري ( يك وجبي ) سطح زمين مستقر مي شده به منظور جلوگيري از ورود سواران دشمن ارتفاعي بيش از مثلا" يك متر و نيم نداشته اند

در دوٌم ( درِ خانه ، درِ مدخل )

در ورودي خانه درِ مدخل بوده است كه همچنان نمونه هائي از آن در شهر يزد باقي است . منتهي بايد توجٌه داشت كه به منظور استحكام ، اكثرا" اطراف ( درگاه ) آن را با آجر و گچ مي ساخته اند . پاشنه ها و محل چرخش پاشنه ها را آهن مي گرفته اند . 

قطر در ، گاه تا هفت سانتيمتر مي رسيده است كه از چوب توت ، ترجيحا" از چوب چنار ، و ثروتمندان بزرگ از چوب گردو ، در دولنگه مي ساخته اند . در حدود يك چهارم بالاي پشت در چوبي نسبتا" قطور به نام بائو و براي استحكام هرچه بيشتر در ، ترجيحا" با گل ميخ نصب مي كرده اند و معادل آن نيز در حوالي يك چهارم مانده به لبه ي پائيني . كلون كه قطور و از چوب بوده است گاه به قفلي آهني نيز مجهز بوده است . 

يك پشت بند ( چفت ) آهني در بالاي كلون ( تجه ) و ديگري كه غالبا" به صورت زنجيره بوده است در پائين كلون ، روي بائوي پائيني ، نصب مي كرده اند .

در بخش بالاي در در داخل خانه تخته اي به عنوان « سردر » مينهاده اند تا بالاي آن يك جلد كلام الله مجيد قرار دهند . گاهي در آن حوالي يك اسفندي نيز آويزان مي كرده اند .

درسوٌم (درِ كرياس )

 در بين هشتي ، كرياس يا دالان به سوي بيروني بوده است كه باز دري محكم بوده است تا اينكه از حدود هشتاد سال قبل با توجٌه به ايجاد امنيٌت بيشتر ، اوٌلا" نسبت خانه هائي كه درِ بيروني شان مستقيما" به هشتي ، كرياس يا دالان باز مي شده است بيشتر شده است ؛ ثانيا" در بيروني و در اندروني صورت ظريف تر ، تخته قاب و... پيدا كرده است


بخشي از كنجكاوي و زيباپرستي پژوهشگر حاضر در زمان كودكي و نوجواني به معماري خشت خام يا به اصطلاح مردم يزد « خشت و گل » شهر محل سكونت آن زمانم ، يعني همان شهر يزد مربوط مي شود كه پدرم ، ميرزا جواد آيت اللهي ، آن زمان پنجاه - شصت ساله و به قول خودش قبراق تر و سرحال تر و پرحوصله تر از هميشه ، در اميدواري روز افزون به آينده ي من ، سعي مي كرد به تمام سوالاتم به بهترين وجه و گاه به صورتي عملي و ملموس پاسخ گويد . به خصوص در امور مذهبي - حقوقي - كشاورزي و معماري كه بيش از ساير فعاليت ها به آنها علاقه داشت و هرگاه چيزي را خود نمي دانست با تحقيقاتي شخصي به آن مي رسيد و به من پاسخ مي داد ؛ و اين باز گاه به عيني ترين و ملموس ترين وجه .

از جمله يك روز به كوچه تبريزيان رفتيم تا يكي از دربندها را كه در غرب آن كوچه و در سمت جنوبي آن بود به من نشان دهد و بعدا" سه - چهار دربند ديگر را هم خودم ديدم .

دربند

 به گمانم تقريبا" تمام دربند هاي قابل توجه يزد خارج از حصار قديمي آن و به خصوص در بخش اعيان نشين يزد در دوره قاجاريان ، ناحيه كوچه هاشم خان ، قرار داشته اند .

چون ما از احفاد ملٌا اسماعيل عقدائي ، حاج عزيز چيت ساز و حاج محمد ابراهيم شريف هستيم محل سكونتمان در غرب مسجد ملٌا اسماعيل و فعاليت هاي پدرم بيشتر در محله هاي اطراف اين مسجد و از جمله ضلع شرقي آن ، همان شرق و غرب كوچه هاشمخان ، بود كه خارج از حصار قديمي شهر قرار گرفته است ؛ و بيشتر ساخته هاي آن از دوران قاجاريان بود با معماري ها و از جمله خانه هائي بسيار ممتاز ؛ به خصوص در همان حوالي محل اتصال كوچه هاي تبريزيان و هاشمخان .

خانه هاي هفت در و پيكر

روزي دائي پدرم ، آقا سيد مهدي ، از « خانه هاي هفت در و پيكر يزد » قديم ذكري به ميان آورد كه كنجكاوي مرا در حدود دو دهه به دنبال داشت ؛ و نتيجه اش هم شناخت هفت دري بود كه ميبايست طي شود تا به پستوي خانه برسند ؛ و البته اين هفت در كه نام مي برم بيش از هرچيز جنبه اي دفاعي در برابر سارقين و عشاير غارتگر كه گاه بگاه به شهر حمله مي كردند ، و... داشتند :

1 - دربند  2 - درِ خانه ( درِ سر )    3 - درِ هشتي يا در كلياس  4 - در ميان در ( بين اندروني و بيروني )   5 - در پيشتو   6 - در ميان تو    7 - در پستو 

البته اينهمه طول و تفصيل مربوط به خانه هاي ثروتمندان ، به خصوص تجٌار صاحب متاع مي شد و خانه هاي سايرين هرچه از ميزان ثروتشان كاسته مي شد تعداد در و ديوار ( پيكر ) كمتري داشت


نتيجه ؟


( پيشدرآمد )


من با بازسازي ، نوسازي و بهسازي محله امامزاده جعفر (ع) شهر يزد مخالف نيستم ( چون خود ده ها سال در امر آموزش عالي و پژوهش ، و بنابر اين بيان ِضرورت رشد و توسعه ي شهري بوده ام ) * . امٌا با ترتيبي كه در اين اواخر مشاهده مي كنم ، و مي تواند يك اشانتيون اجتماعي يا به قول خودمان « مشت نمونه خروار » از اقدامات عشايري - غارتگري « بزن - برو » باشد !... ابتدا بايد درِ دانشگاهها به عنوان « ماشين هاي اتلاف وقت و هزينه در توليد انبوه مدرك علمي » را گِل بگيرند ؛ و در راه « بهره وري » ، كه اين روزها دارد مجددا" مُد مي شود ، درِ وزارت علوم و تحقيقات و فناوري را گچ بگيرند :

معماري ، كشك چيست ؟

شهرسازي ؟ مشك كيست ؟

مردم ؟ كدام اند ؟ ....

مردم شناسي را عملا" « جامعه شناسي جوامع سنٌتي تر » يا آداب و رسوم و سنن در هر جانعه اي مي دانند ؛ و هر آنچه كه فرض شود به « شناخت هويت » يك مردم مي پردازد . هويت يك مردم در امور عمراني - اقتصادي - اجتماعي - دفاعي - سياسي - و... نهايتا" « سبك زندگي » يك مردم تحت عنوان عمومي « فرهنگ » متجلي مي شود ؛ كه جزء جزءِ اين سبك زندگي ، يا تقريبا" تمام عناصر فرهنگي ، در ما به ازاءِ مادٌي و ملموس خود سر انجام در سبك معماري و شيوه شهرسازي ، اعم از سنٌتي يا مدرن ، آن مردم ظهور و بروز مي كند .

معماري و بافت شهري به عنوان ملموس ترين و اصلي ترين « فضا » يا « قالب » زندگي يك مردم ، بارزترين نماد فرهنگ و هويت آن مردم است كه طبيعتا" ايستا نيست ؛ پوياست : در حال تغيير ، تحول ، رشد و توسعه ...

هرچه از تاريخ فرهنگ شهر يزد و مردم آن ، در يك مؤلفه يا معماري و بافت شهري ، متجلي مي شود بخشي از هويت حياتي ، اساسي و تاريخي آن مردم و آن شهر را تشكيل مي دهد : تصويري از زندگي گذشته ، شايستگي هاي به اثبات رسيده به ويژه در مقابل دشمن تحقير گر ، و مفاخر مردم يزد به منظور عبرت گيري ، كسب تجربه ، و ساخت آينده اي بهتر و بسيار بهتر در ادامه مسير اسلامي و ايراني گذشته ي خود . 

در امر معماري و شهرشناسي ، ارزش بناها و يك بافت شهري در خدمت به توسعه آتي آن در معماري و بافت هاي يكي - دو قرن اخير آن است كه با زندگي كنوني اين مردم همچنان پيوند داشته مباني ئي از فرهنگ جاري را تشكيل مي دهند ؛ و نه معماري و بافت هزاران سال قبل از آن ( كه چون اشيائي عجيب و غريب بيشتر مناسب موزه ها و سرگرمي بازديدكنندگان مي نمايند ) . در اينجا ، « ارزش بنا يا يك بافت شهري » در قدمت هرچه بيشتر تاريخي آن نيست ؛ بلكه در بازگوئي تجربه و شناخت « مجموعه ي فرهنگي » ناشي از مقتضيات زندگي يك مردم است ؛ و اين مقتضيٌات فقط در بناهاي چشمگير يا به اصطلاح « دانه ها » ي ممتاز خلاصه نمي شوند ؛ همانطور كه مردم يك شهر منحصر به معدودي از اعيان و اشراف آن نيستند . فرهنگ ، جامعه و مردم در تعدادي انگشت شمار از خان ، ايلخان ، فرماندار و استاندار و... خلاصه نمي شوند . در هر امري ميزان رآي مردم است و آنهم قاعدتا" اكثريت مردم ، به خصوص مردمي كه مستقيما" به آن امر مربوط مي شوند ...

* تحصيلات معماري نگارنده در ايتاليا ،قديمي واندك است و يه حساب نمي آيد ؛ امٌا همچنان خود را دانشجوي دوره هاي دكتري آمايش شهري و مردم شناسي در معتبر ترين دانشگاههاي فرانسه مي داند كه تزهاي دكتري خود را در اين دو رشته « معماري اسلامي» و « امور شهري  مسلمانان » انتخاب كرده است .


محلٌه امامزاده يزد ،

 مثالي بي نظير در شهرسازي دفاعي ايراني (5)

( تحت ويرايش )

ديوارهاي مانع دفاعي

گاه براي جلوگيري از تهاجم مهاجمين سواره به شهر يزد ، كه معمولا" از سوي جنوب اين شهر ، از جمله دروازه ي مصلي عتيق ، كوچه ي شمالي - جنوبي مصلي عتيق ، و ورودي امامزاده جعفر (ع) ، از جنوب غربي محوطه امامزاده ، به ويژه شرق و بيش از همه از مرز جنوبي آن صورت مي گرفته است ، چاره اي جز اين نمي ديدند كه ورودي را توسطي ديوار ي موقتي يا ديواري هميشگي محصور نمايند .

روايتي ( از متولي ؟ حسينيه مصلي عتيق ) وجود داشت كه بنا به آن  دليل عدم ورودي به حرم مطهر امامزاده جعفر از سمت غربِ حرم ، همين امر دفاعي بود . بنا به آن روايت به منظور جلوگيري از سواران لُر بختياري - ترك قشقلئي - عرب فارسي - بهارلو - و...و...و... كه با وجود داشتن اسامي و القاب عربي و اسلامي از احكام و فرائض اسلامي چيزي نمي دانستند و به اصطلاح بوئي از اسلام نبرده بودند ، يا در ورود سواره به حرم امامزاده ، و حتي بستن مركب خود در آنجا ! ايرادي نمي ديدند ؛ ديواري توسط ميرزا فتح الله خان مشير الممالك مستوفي وقت يزد ، در آنجا كشيده شده است .

خصوصي سازي فضا هاي عمومي و دفاع شهري

بنا به روايت مورد اشاره ، مشير الممالك بخش غربي حرم امامزاده را به منظور تهيه « قبر مجاور » براي خود و احفادش ، و آيت الله العظمي آقا سيد يخيي موسوي يزدي و احفادشان ، خريده است ، تمليك نموده است ؛ و صرفنظر از اينكه برخي مي گفته اند كه مشير نمي خواسته است كه اين قسمت و به خصوص قبر خود وي در ورودي امامزاده و به اصطلاخ « پايخور » باشد به منظور حفاظت از مهاجمان نيمه وحشي به شهر ديوار كشيده است (1)

(1) اين موضوع در بدو امر ، و به خصوص از اين نظر كه فقط توسط يك نفر روايت شده است ، كم اعتبار و بي اهميت مي نمايد ؛ بنا به اصل روايت : ميرزا فتح الله خان مشير الممالك كه شخصا" و خارج از مسائل حكومتي ، از مريدان بنام آيت الله العظمي آقا سيد يحيي موسوي يزدي بوده است ، ودر امور امنيت شهر نيز غالبا" به فتاوي ايشان توسل مي جسته است ، يا در ساير موارد انتقادات ايشان را به گوش جان مي گرفته حتي الامكان مسائل و مشكلات شهري را در محدوده اي اسلامي ، و به نفع عموم مردم ، رفع و رجوع مي كرده است ، در زمان باز سازي حرمِ امامزاده (ع) ، قريب به يك قرن قبل از اين ، بخش شمالي آن ( بالاي سر ) را ميخرد و نيمي را به قبر خود و احفادش و نيمي را به مقبره آقا آسيد يحيي و احفادشان اختصاص مي دهد . آقا سيد يحيي شخصا" اين هديه را نپذيرفته از قباله كردن زمين امتناع مي كنند تا اين كه سند توسط آيت الله العظمي آقا ميرسيد علي خائري يزدي نوشته مي شود و آقا سيد يحيي به حرمت مهر يار ديرين خود كه آقا ميرسيد علي باشند و به منظور آن كه رد احسان نكرده باشند نهايتا" مي پذيرند ؛ و در آن محل كه بنا به اين روايت ملكي ايشان محسوب مي شود مدفون اند .

پس از آن فرزندشان ، آقا سيد محمد آيت الله ، شايد به منظور احتراز از هديه مشير الممالك ، بنا به وصيت خود در مسند تدريسشان در مَدرَس امامزاده دفن مي شوند . جنازه دامادشان ، حاج ميرزا علي آيت اللهي نيز كه به اصرار بزرگان و به طور كلٌي اهالي محلٌه مصلي و محلات اطراف آن به جاي مقبره ملٌا اسماعيل به امامزاده خمل شده است بنا به صلاحديد بزرگان دودمان آيت اللهي در مجاور دوست صميمي آن حضرت ، يعني آقا شيخ محمد مالميري ، دفن شده است .

از طرف خانواده مشير نيز گويا فقط فرزند مشير ( ميرزا تقي خان مشيري ) ، كه نسخه اي از سند را در اختيار داشته است ، در آن محل دفن مي شود . متوليان امامزاده ، وبرخي از سادات امامزاده اي كه آنان نيز نسخه اي از سند را در دست داشته اند قصد تمليك آنجا را نموده به دفن برخي از اموات خود در آن محل مي پردازند ! ، و ...

صرفنظر از صحت و سُقم اين روايت ( كه پدرم ، آقا ميرزا جواد ، بر آن اشراف نداشتند ، و در حوالي سال 1350 هم با اندكي جستجو موفق به يافتن نسخه اي از آن سند كه مسلما" در نسخه هاي متعدد بوده است ، نشديم ) آنچه از نظر شهرسازي بومي دفاعي يزد مهم است نقش تمليك اماكن عمومي ، خصوصي سازي و اصولا" املاك و فضاهاي خصوصي در دفاع از جان و مال و ناموس عموم مردم است كه گاه مشكل آفرين مي شده است . .


محلٌه امامزاده يزد ،

مثالي بي نظير در شهرسازي دفاعي ايراني (4)

( تحت ويرايش )

كوچه هاي تنگ ، ساباط ها ، « چوب بست » ها

كوچه هاي تنگ ، داراي پيچ و خم ، مسقٌف و تاريك در معماري شهري با شهرسازي يزد تا حدود صد سال قبل ، و به طور كلٌي در تمام ايرانِ آن روزگار ، نه فقط به مفهوم كمبود زمين بوده است و نه دلايلي مشابه آن چون گريز از تابش آفتاب سوزان در تابستان و...، بلكه از جمله دلايلي چون دلايل دفاعي داشته است ؛ و اين امر پس از بيرون آمدن بخش اعظم شهراز حصار ، يا به اصطلاح از « برج و بارو » ، تقويت شده است .

ساباط هائي كه چندان تنگ نبوده اند نيز در اطراف شهر ، ورودي هاي اين شهر ثروتمندِ در معرض تهاجم ، و وطبيعتا" ورودي هاي تجاري آن شهر وجود داشته اند ؛ چون ساباطي در ضلع شمال غربي لُرد باجوردي ، كه خود به كوچه اعيان نشين هاشم خان مي خورد ، يا چند ساباط در طول كوچه هاشم خان به سوي بازار ، و...كه موقع تهاجم سواران عشايري غارتگر ، با ريختن انبوهي خاك به كف آنها سبب كاهش سرعت چابكسواران و تاخير ورود شان به شهر تا ايجاد تمهيدات لازم مي شده اند . 

ايجاد معابر تنگ و صعب العبور براي سواران مهاجم گرچه در تمام ورودي هاي شهر امكانپذير نبوده است و در سمت جنوب محله امامزاده جعفر (ع) يزد لااقل معبري كه محل عبور كاروانهاي تجاري يوده است ( كوچه مصلي ) مي بايست  عريض باشد و به موقع خود مورد محافظت مدافعين شهر قرار بگيرد ، امٌا در سمت راست اين ورودي ، كوچه اي تنگ بين لرد گودال مصلي ( هم اكنون بنام خيابان آيت اللهي ) و تقاطع ورودي بازارچه مشيري و قبرستان امامزاده ، بنام « كوچه ي ملٌا » يا « كوچه عصٌاري » ، با دو پيچ كامل وجود داشته است ؛ و در سمت چپ ، در شمال غربي بازارچه تخت استاد ، ورودي تنگ ديگري قرار داشته است كه اين يك در حوالي 1325 تعريض شده و هم اكنون به واسطه احداث بلوار امامزاده جعفر (ع) از بين رفته است . كوچه كوتاه اخير به خندق پيشگفته در جنوب غربي بقعه امامزاده مي رسيده است و از آنجا ، كنار گاورو حمام امامزاده ، كوچه اي كمتر تنگ ، امٌا پر پيچ و خم داراي « چوب بست » قرار داشته است .

چوب بست

فلسفه ي چوب بست كه تا حوالي 1330 - 1335 همچنان وجود داشت جلوگيري از عبور حيواناتي چون شتر و گاو و اسب و الاغ ، و طبيعتا" به موقع خود ، سواران مهاجم يا لااقل كاهش سرعت ورود آنان به شهر بوده است و مي توان گفت كه به نحوي نقش يك دروازه ي ناقص را ايفاء مينموده است .


محله ي امامزاده جعفر (ع) يزد ،

 مثالي بي نظير در شهرسازي دفاعي ايراني (3)

( تحت ويرايش )

كوچه هاي تنگ و باريك و گاه مسقف (ساباط )

امروزه شهرسازاني مبتدي ، و به خصوص دچار فقر مطالعه و بيش از آن گرفتار فقر اطلاعات لازم  در خصوص شهرهاي ايراني ، چنين تصور مي كنند كه دروازه هاي قديمي شهرها ي ايران همه عريض ، به عرض سه متر و چهارمتر و بيشتر ، و به اصطلاح عوام يزدي داراي « در مغازه اي » و « در كاروانسرائي ( كه بعدا" در گاراژي گفته مي شد ) » بوده اند . حال آنكه ، به ويژه در باره شهرهاي خشتي - گلي - كويري ايران ، چنين نبوده است ؛ و گاه مثلا" دروازه هاي شهر يزد عرضي بيش از يك و نيم متر نداشته اند .

بسياري از كوچه هاي پس از دروازه يا كوچه هاي ورودي شهر به همين قياس كوچه هائي تنگ و باريك بوده اند تا كنترل واردان به شهر با تاني و اطمينان بيشتري صورت گيرد و در ممانعت از مهاجمان به شهر ، و به خصوص سواران مهاجم ، كار آتر باشد ؛ و باز در همين كوچه كه فقط يك سوار قادر به تاخت بوده است پيچ و خم هائي تعبيه مي كرده اند كه از سرعت تاخت وي بكاهند ؛ گاهي طاق ( ايجاد ساباط ) يا طاقنماهائي پياپي تعبيه مي ديده اند تا از پشت بام ها اقدام كرده از سرعت سواران مهاجم بكاهند و از تاخت و تاز آنان جلو گيري كنند و مهارشان نمايند .

نمونه اي از اينگونه كوچه هاي تنگ و باريك و داراي طاق و پيچ و خم ورودي شهر يزد پس از دروازه مهريز ، در شمال خندق ِ محله ي لب خندق ، بود كه علاوه بر اين خصائص داراي شيب تند سربالائي بود .

وسعت شهر يزد در اواسط سلطنت قاجاريان سبب عدم امكان ساخت حصار و برج و باروهائي جديد براي شهري كه در ضمن بنيه اقتصادي و اهميت خود را به تدريج از دست مي داده است شده است ؛ و در عين حال به ضرورت دفاع و وجود موانع دفاعي در حمله مهاجمين به تدابيري متوسل شده اند كه يكي از آن تدابير همين وجود كوچه هاي تنگ و پر پيچ و خم و مسقف در اطراف و ورودي هاي شهر يزد بوده است .

ساخت دروازه ي جديد براي شهر يزد در سمت جنوب آن كه محل ورودي اصلي و بنابر اين محل ورود مهاجمان غارتگر نختياري و فشقائي و... از سمت ابرقو بود است ضرورت بيشتري يافته است كه در وازه ي مصلي نقشي كار آ وعمري چندان نيافته است ؛ امٌا هنوز برخي از كوچه هاي تنگ و باريك آن زمان در مقام ورودي شهر ، و به صورت لايه اي وجود دارند . مثلا" پس از لايه اي كه وارد بخش محصور شهر مي شده است ، از سمت جنوب ، كوچه هاي تنگ محله هاي ملٌا اسماعيل ، مشير الممالك ، حاجي يوسف ، عباسيه و... بوده اند كه برخي از آنان هنوز باقي مي باشند .


محلٌه ي امامزاده جعفر يزد ؛

 مثالي بي نظير در شهرسازي دفاعي ايراني (2)


خندق ( كنده ) و خندقگونه

( ويرايش نخست )


در كتاب هاي تاريخ يزد آمده است كه مقبره امامزاده جعفر (ع) بر بلندي ( احتمالا" يك تپٌه ي بسياركم ارتفاع ) قرار داشته است ؛ وضعيتي كه امروز چندان محسوس نيست ، و عملا" از بين رفته است . امٌا اين كه شهر كويري يزد از ديدگاه جغرافياي شهري تا به چه حدٌ در محلي  فراگير تپه ماهورهاي كويري بناشده است وضعيتي است كه هميشه ؛ و تا به اين حد ، از نظر متخصصان آمايش شهري ، شهرسازان ، معماران و مديران امور شهري پنهان نخواهد ماند ؛ و از آنجمله حتي مطالعه اي سطحي نشان خواهد داد كه جنوب ، تا حدودي جنوب شرقي ، و به خصوص جنوب غربي قبرستان امامزاده جعفر (ع) را گودي هائي تشكيل مي داده است كه آنها را « گودال مصلي » مي ناميده اند و در بخش غربي ، بنا به گفته ساكنان محل در دهه 1350 ، به منظور دفاع تا حدودي به تعميق گودي پرداخته اند (1) .

ساير گودي ها هم كه مي توانسته اند ، در زمان دفاع در برابر تهاجم غارتگران سرازير شده از سوي عشاير شمال غربي فارس و ساير مناطق جنوب ناحيه ي يزد ، نقشي دفاعي داشته باشند قابل مطالعه اند ؛ امٌا گودال مصلي كه آثار آن را تا كوچه قلمكاري ، در شرق باغچه شمسي ، ، و غرب چاه صاحب الزمان (عج) در دهه 1340 طبيعتا" به صورتي مكرر مشاهده كرده ايم ، بنا به قرائن و شواهدي كه در طول اين مقوله ارائه خواهيم داد حدود سه - چهار متر بيش از گودي مثلا" سال 1290 شمسي بوده است ؛ و به رواياتي آن نيز عميق تر از گوديي بوده است كه در اثر انباشت گل و لاي حاصل از باران هاي شديد سال 1300 شمسي و به خصوص سيلي كه در هفتم دي 1303 شمسي از سوي دروازه مصلي عتيق به اين سو روان گشته است ، وجود داشته است . در مطالعه ي شهرساختي محله امامزاده جعفر به منظور آمايش آن ، مطالعات جغرافيائي شهري و قبل از همه توپوگرافي محل اجتناب ناپذير مي نمايد .

(1) در حوالي 1334 و 1335 در غرب ساختمان امامزاده جعفر ، بين منزل هاي آقايان صالحي - گلزار - جمالي - و... گوديي وجود داشت كه مي گفتند مردم به دستور مشير الممالك آن را به منظور خندقي دفاعي حفر كرده اند ؛ زباله داني و محل نخاله بنائي و امثال آن شده بود كه باشكايت اهالي شهرداري براي پركردن آن اقدام كرد و همانموقع عميق ترين يخش آن را نسبت به سطح كوچه غربي و حسينيه امامزاده حدود سه متر تشخيص دادند . 


محلٌه ي امامزاده جعفر يزد ؛

 مثالي بي نظير در شهرسازي دفاعي ايراني (2)

( تحت ويرايش )

امروز نه تنها كساني ،كه خود برخاسته از فرهنگ و تمدني غني و افتخار آميز نيستند آگاهانه ، محقٌدانه و منتقمانه ، يا اكثرا" نا آگانه ، به ميراث افتخار آميز فرهنگي ايران و ايراني وقعي نمي گذارند ، بلكه حتي برخي ازكساني كه با چمداني از مدرك مدعي ، يا لا اقل مآمور حقاظت از ميراث فرهنگي ، هستند نيز يا از متخصصين حقيقي امر نيستند ؛ يا آنطور كه بايد و شايد به اصول اين حفاظت كه مطالعات عميق و به ويژه تاريخي - باستانشناختي و مردم شناختي باشد توجٌه نمي كنند ؛ و به خصوص اساسي ترين موضوع در حفاظت را كه مطالعات ميداني باشد به دانشجويان و مبتديان وا گذار مي كنند . در نتيجه هر آنجا كه تخريب محله هاي قديمي در راه توسعه « ضرورت » مي يابد عملا" تاريخ و لاجرم « مباني فرهنگ جامعه شهري » يا « اصالت و هويت جامعه » ، بي هيچ دليل و برهان موجٌه ، مدفون مي شود ؛ و الگوهاي درخشان معماري و شهرسازي ايراني نابود مي گردد ... تا جائي كه حتي به نقش اصلي يك محلٌه ، در زمان ايجاد آن ، يا توجٌه نمي شود ، يا آنطور كه بايد و شايد مورد توجه قرار نمي گيرد . .

محلٌه دفاعي امامزاده جعفر

غالبا" در مطالعات ميراث معماري و شهرسازي ايران بردرون حصار شهرهاي قديمي ، و بنابر اين شيوه ساخت و ساز بافت شهري تا اواخر قرن 12 هجري شمسي ، كه رابطه بسيار كمتري با فرهنگ و زندگي كنوني مردم دوازده امامي ايران دارد ، متمركز مي شوند؛ و شايد اصل « شهر سازي ايراني » را فقط در آنجا مي بينند ! ؛ حال آنكه در شهرسازي كاربردي ، و ايراني - اسلامي كردن ِ ساخت و سازهاي جديد ، و ريشه يابي فرهنگي ، آنچه مهم تر از همه مي نمايد شهر سازي قرون اخير ، يعني قرون 13 و 14 در ايران اسلامي « دوازده امامي » است كه به دليل نزديكي با زمان حاضر ، كالبد و مبناي زندگي اقتصادي - اجتماعي - فرهنگي كنوني ايران شمرده مي شود؛ و اتفاقا" محلٌه ي اصلي و كوچك امامزاده جعفر يزد حاصل زندگي دو قرن اخير در يزد است .

ثانيا" باستانگرائي بيش از حدٌ ، و پيشداوري در باره ي نقش شهر و شهرسازي يزد در زندگي يزديان ، كه بيشتر در نوعي كلٌي نگري محبوس شده است ، عموما" شهر سازي در يزد را ناشي از عوامل تجاري - صنعتي و مذهبي مي شمارد ، و به ندرت يه نقش بسيار مهمٌ دفاعي ، كه تا حدود سال 1310 شمسي  در رونق ساخت و ساز محلٌه ي امامزاده جعفر ، از اولويت هاي اساسي به شمار مي رفته است ، توجٌه مي كند .

يك شهرساز خبره و مطلع در امر حفاظت از بافت قديمي شهري در حوزه ميراث فرهنگي به خوبي به نقش دفاعي شهر ، و ضرورت مطالعات باستانشناختي - مردم شناختي ( به ويژه تاريخ شفاهي ) در اين امر واقف است ؛ از جمله به بررسي :

- خندق يا خندقگونه ها

- تنگي مسير هاي دسترسي

- ديوارهاي حصارگونه

- چوب بست ها

- و.... 


X